هیستریک نوشت

ساخت وبلاگ

یعنی چطور میشه ادم انقدر بی کس و تنها؟! چطور میشه وقتی با تموم عشق به تنهاییت، یه وقت هایی مس الان دلت بخواد به یکی تکست بدی هیشکیو نداشته باشی؟! ... نمی دونم چه حالی ام ... هم سردمه هم گرم ... اون بیرون، پشت پنجره، دقیقا همون جا که یه نامعلوم نگران من و توست، داره برف میاد! درهم تنیده و ریز ریز ... کاش می تونستم حداقل بهت ایمیل بزنم ... ولی با غم انگیزترین حالت بعدش چه کنم!؟ ... حتی به اون موری گور به گوری هم نمی تونم تکست بدم ... تا حسش زد به سرم یاد اون روز افتادم که گفتمت: یه چند تا ترک موسیقی دارم هر وقت گوش می کنم یادت می افتم ... هیچ واکنشی نشون ندادی ... تکست بک ندادی و بعدش تصادفی دیدنت چند روز بعدش و اون توجه مسخره ات! لعنت به اون لست سین رسنتلیِ تلگرامت! اخه استادم انقدر بیکار! یعنی مخ کی رو این روزا زدی واسه تنها نبودنات؟! اسمتو می بینم تو لیست مخاطبین یا کانتکت های تلگرام، از خشم درونی میگرنم عود می کنه ... می خوام بزنم تو صورتت اون همه شعور نداشته رو ... ولی افسوس ... تو که هیچی نیستی اصن، هیچی نبودی اصن ... دلمم که هیشکی رو نمی خواد ... چی میشه که ادم گاهی انقدر بی شعور میشه حتی بعد از مدت ها تموم شدنِ طرف، بازم اصرار می کنه؟! به داشتن، بودن ... هر چقدر کم ... هولی شت! من با اون خاصیت جاودانگیه همه چیز ... مثلا حالا به یکی تکست بدم که چی؟! اصن چی دارم که بگم وقتی هیچ حسی ندارم به کسی؟! چقدر دلم می خواد از تو رویام بکشمت بیرون و سفت بغلت کنم ... :( افسوس از نبودت ... افسوس ... الان کجای لندنی؟! در چه حالی؟! ... لعنت به همه اونا که رفتن و نموندن ...

در مجاورت عشق...
ما را در سایت در مجاورت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msolangeg بازدید : 257 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 0:37