یادداشت هایم

ساخت وبلاگ

به نام او

دلم خیلی گرفته ... دارم اهنگ جدید امیرحسین رو گوش میدم ... فکر نمی کردم اهنگ به این خوبی بده بیرون ... واقعا نوازندگی پیانوش خیلی غم انگیزه و همینطور صدای خودش که توی این اهنگ فوق العاده تاثیر گذاره ... بهش پیام دادم ... نمی دونم باهاش وارد رابطه بشم یا نه ... انگار برای خیلی کارها و خیلی چیزها تردید دارم ... این روزها انگار تردید حسیه که خیلی تحت تاثیرشم ... خیلی درگیرم کرده ... خیلی گیج و گنگم ... از یه طرف شروع ترم جدید و دیدن دوباره تو و من و تو و نه ماه داستان های جدید ... از طرفی دیدن اون توی بازار ... شباهتش به تو ... از طرفی امیرحسین ... نمی دونم چیکار کنم ... تکلیفم با خودم و خیلی چیزها مشخص نیست ... من عشق می خوام، محبت و توجه می خوام ... و از همه مهم تر اینا رو از کسی می خوام که دوسش داشته باشم! نه هر کسی ... نمی دونم چیکار کنم ... اصلا معلوم نیس مردم یا زندم ... چقدر پرِ تردیدم ... بهش پیام دادم که بیاد تو نت ... بهم زنگ زد و گفت: " دلش خیلی هوامو کرده و مشتاق دیداره ..." ازم خواست یه قرار بذارم تو اون هفته ... بنظرم بد نباشه باهاش وارد رابطه بشم ... هم خواننده س هم نوازنده هم تحصیل کرده هم از همه مهم تر اهل دله و خیلی رماتیک، احساسی و خوش گذرون ... باید روزی که دیدمش برای یچیزایی رو بگم ... باید بهش بگم که از روابط فیزیکی خاص و رد شدن از خط قرمز هام هیچ خبری نیست ... من یه رابطه کاملا دوستانه و سالم می خوام ... این روز ها خیلی می زنم زیر اواز و اهنگ های خارجی می خونم ... گفت : "می تونیم باهم حسابی اواز کار کنیم" خیلی عالیه :)) ... مثل گذشته باز با هم کلی دور دور کنیم و بزنیم زیر اواز و بخونیم و بخونیم و کلی خوش بگذرونیم ... دارم به این فکر می کنم که؛ چند سطر اول این پست رو که داشتم می نوشتم چقدر حالم بد بود و عصبی بودم و بهم ریخته ولی وقتی بهم زنگ زد و حرف زدیم و خلاصه دلم به وجود کسی گرم شد، خیلی زود بهتر شدم و تا حدودی میشه گفت خوب شدم ... فکر کنم هفته ی دیگه قرار رو اوکی کنم و ببینمش ... دلم برای دور دور کردن توی پاییز و قدم زدن و حس و حال جدید و یه تنوع بزرگ تو زندگیم خیلی تنگ شده ... اوم الان دارم به صداش فکر می کنم ... صدای بم و گرم مردونه ... وقتی زنگ زد حس قشنگی بود ... با اینکه حس دوست داشتنی بهش ندارم و یه حس کاملا نرمال و عادی دارم اما برام حس قشنگی بود ... صدای پارتنر ادم باید جوری باشه که وقتی باهات حرف می زنه کلی هوس بریزه تو دل ادم ... چقدر زود وقتی اون زنگ زد تو از یادم رفتی ... راستش من خیلی وقته که تو رو برای خودم تموم کردم و اگه برگردی هم دیگه قرار نیست من برگردم و دوباره با هم باشیم ... می دونی من قراره با خیال تو زندگی کنم و قطعا یه خیال برای یه زندگی واقعی اصلا کافی نیست ... با خیالت زندگی می کنم اما به احتمال زیاد وارد رابطه با امیرحسین می شم، همینطور که تو ممکنه الان زن مورد نظرتو پیدا کرده باشی و صیغه اش کرده باشی و یه زندگی موقت رو شروع کرده باشی ... نمی خوام هی به عقب برگردم چون تصویر خوبت که با گلچین خاطرات خوب درستش کردم سیاه میشه ... و این؛ همه ی تلاش هامو بی نتیجه می کنه ... می دونی تو تموم روزهای گرم این تابستون لعنتی که برام از لحاظ عاطفی بی شباهت به جهنم نبود، و خیلی بهم سخت گذشت تا خودمو ساختم، تو ممکنه با یه زن هرزه مثل خودت پیمان بسته باشی و اون شب هایی که من داشتم از سرمای وجودم و نبود عشق و ضربه های روحی که بهم زدی می مردم تو ممکنه با اون همبستر شده باشی و تنت از هوس لرزیده باشه ... و دست های لعنتیت رو ممکنه رو تن اون کشیده باشی، ذره ذره وجودشو لمس کرده باشی و یه رابطه ی جنسی خیلی لذت بخش رو تجربه کرده باشی ... تو لیاقت نداری حتی بهت فکر کنم اما من این کارو می کنم، فقط به خاطر خودم ... حالا که تو انقدر بی صفت و حرومزاده ای عزیزم، من به خودم اجازه میدم که راحت و ازاد باشم و با زندگیم هر کار می خوام بکنم و تو هم فقط برام در حد همون دانشگاه و نگاه کردن مهم باشی و بس ... این یعنی معقول بودن! و یه تصمیم منطقی ... این یعنی یه بازی لعنتی دوست داشتنی که خیلی ازش لذت می برم :) ...

در مجاورت عشق...
ما را در سایت در مجاورت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msolangeg بازدید : 249 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 5:32