بیست و چهارم دی ماه ...

ساخت وبلاگ

هی لسن! امروز شاگردم نیومد و در نتیجه نه تونستم به تفریحم برسم نه تدریس! فقط علاف شدم و خدا لعنت کنه همچین شاگرد بوقی رو! این همونه که خیلی دوسش داشتم. حالا یه مدته منو مسخره خودش کرده! دختره ی بووووق ... حالا جلسه بعدی دارم براش! من قراره مسخره اش کنم آره ادم فقط وقتی با یکی از جنس خودش مواجه بشه می فهمه چه بوقیه! ... خب بگذریم ... حالا یکم خواب الودم، طبق معمول اختلال خواب و جون کنون تا پاسی از شب و دیگه اینکه چراغ نفتی روشنه و بوی خوش نفت اتاقو حسابی نوستالژیک کرده و ایجانم ... بخاری رو تا اِندش زیاد کردم، و پاهامو دادم توش! می خوام چراغو خاموش کنم (آری، چراغ ها رو من خاموش می کنم!) و تملی معاک گوش کنم ، فقط به خودم فکر کنم و نه هیچ مذکری! و برم اون دنیا ... سبک شم یکم ... آری و د بعله و ...

در مجاورت عشق...
ما را در سایت در مجاورت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msolangeg بازدید : 240 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 6:10