در مجاورت عشق

متن مرتبط با «خواب هایم بوی تن تو را می دهد» در سایت در مجاورت عشق نوشته شده است

یه جورایی برگشتم ...

  • هی لسن، حس می کنم دوباره به دنیای متروک وب نویسی روی بیارم ... اینستا رو نمی دوستم چون کسی نمی خونه و فقط لایک می کنن و اینجا ... نمیدونم ... همین الان که می نویسم، هوس آو کاردز می دیدم دوباره از فصل , ...ادامه مطلب

  • شاندلم! شاندل به فرانسه یعنی شمع ...

  • هی لسن، داره بارون میاد شر شر و من نشستم کنار بخاری و حس می کنم بلاگر بودن چقدر خوبه و چقدر می تونه یه وبلاگ متروک، مرموز و دنج باشه واسه نوشتن ... دور از غوغای جهان، دور از اینستا و شلوغی هاش، مگه نه, ...ادامه مطلب

  • دیدی که هیچکس مرا یاد نکرد جز غم ...

  • دلم سخت گرفته ... و چقدر درمونده و بدبخت و بی پناه ام ... چه درونم تنهاست ..., ...ادامه مطلب

  • حرفی با تو :)

  • بن سواق! دارم لارا فابین می گوشم و چون قرص ویتامین دی رو شب خوردم، دقیقا یه ساعت پیش ... یه جورایی فعال شدم و الان خوابم نمیاد و مشغول مطالعات و نوشتنات همیشگی ام با لپتاپ و گذرم به اینجا افتاد و گفتم, ...ادامه مطلب

  • نوشتن، زمستان، پیاده رو، قدم، فندک، سیگار، آبی، پازل :)

  • الان یه ساعت و نیمه دارم می نویسم ... یه تکه ی دیگه از تکه های پازل داستانمو چیدم :) ... می خوام کم کم اماده شم و بزنم بیرون تو این هوای سرد تا حسابی حالم جا بیاد ... تا زمستونو زندگی کنم و باد یخ بخوره تو صورتم و این برهنگی سفیدِ خاکستری، حقایق آبی رو مثل سیلی بزنه تو صورتم ... دقیقا راس مه دودِ آبیِ سیگارم :) ... دارم میرم بیرون به شاندل فکر کنم ... و گذشته ای که یه داستان پر ماجراس ... :) ... در هزارتو ... , ...ادامه مطلب

  • تنهایی دو نفره

  • (قبل از اینکه برم بیرون فایل صوتی صدای قشنگشو واسش فرستادم ...) وقتی برگشتم دیدم نوشته: - وااااای :) این کجا بوده؟! + واااای :) چرا واااای؟! - سورپرایز بود + اره دقیقا فرستادم که سورپرایزتون کنم چون صداتونو دوست دارین، قشنگ بود :) ؟! - نه اینقدر هام جالب نیس صدام + قبلا که اون فایل شعر خوانی تونو فرستادین، گفته بودین وقتی به صدای نایس خودم گوش می کنم لذت می برم. منم اینو فرستادم که سورپرایز بشین ... ناراحت که نشدین یه وقت؟! ... + اینو هیچکس به جز من نداره، همه که مثل من نیستن :) + می دونین، من ویس اکثر کلاس هامو دارم برای روزی که زمان خیلی گذشت و دلم تنگ شد ... تنها صداست که می ماند :) - ممنون که فرستادی، نگهش می دارم، واسه منم خاطره میشه ... + اوهوم حتما :) .... نظرت چیه؟! چه حسی از این مکالمه گرفتی؟! اولین چیزی که تو ذهنت اومد چی بود و بعدش؟! ... هرچی به ذهنت رسید بگو پلیز ... , ...ادامه مطلب

  • من زنی ام که هر مردی ارزوشو داره! :) :* و تو مردی که هر زنی ارزوشو داره! :) :* جیییزس کرایس! :))

  • یعنی اصن ایجااانم :))) اوووم :**** بوس به خودم :)) همین الان یه ترک یونیکِ انگلیش پلی کردم و حسابی به خودم افتخار دادم و اومدم وسط :))) فیلینگ استرانگ! :)) :** هر مادمازلی باید هر روز حداقل نیم ساعت جلوی اینه تو چشم های خودش عمیق بشه :) خط چشم مشکی بکشه :) سایه دودی بزنه :) چشم های کاریزماتیکو شهلا کنه :) ماتیک زرشکی بزنه به لب های یونیکش :) و تا می تونه قربووون صدقه خودش بره و بررررقصه :) :* ... "من زنی ام که هر مردی ارزوشو داره!" پ.ن: نه تنها مادمازل، بلکه هر موسیویی باید دوست داشتنی بودنو هر روز به خودش یاداوری کنه! :) این اتوبان دو طرفه اس ;), ...ادامه مطلب

  • پلان اول، سکانس اول، ریویرا، خیابان هفدهم

  • داخلی- اتاق سولانژ- غروب گوشی رو بر می دارم و می خوام تکست بدم, وسط پراکنده خوانی هام از مجله ادبی سر شوق اومدم, بحث پیت حلبی شد و اتیش و گرمای وجود, که یادش افتادم ... تصورش کردم بعد اون همه شکست و زمین خوردن هام و سختی دلش, که بالاخره اومده لب ساحل و صدای چرخ ماشینش رو ریگ های درشت سیاه ... از هپروت افکارم که یکم به دنیای واقعی فاصله می گیرم, گوشی رو بر می دارم, می خوام به یکی تکست بدم, لیست پیامک های اخیرو نگاه می کنم ... جیزس! از اخرین روزی که به فلانی تکست دادم چقدر گذشته ... زیر حرکت اسلوی شستم صفحه یکمی می سره بالا و یه پله پایین تر, اسمشو می خونم, شاندل ... اوه از مرز سیزده روز گذشت تکست ندادن هام ... شایدم بیشتر, کی می دونه؟! حتی اگه یه سال هم تکست ندم فکر نکنم جبران اون یه مدت ِکذایی مدام تکست دادن بشه ... هووف ... برو به درک لعنتی ... ته دلم به هم می خوره ... اخه مگه میشه یه ادم انقدر گند بزنه به در و پیکر شخصیتی که خودت ساختیش! ... دلم می خواد شاندلو بگیرم محکم بکنمش از تن اون ... جدا کنمش از اون بی غیرته لاس وگاسی! ... این لقب یونیکو می بینی؟! می چسبونمش رو پیشونیه سفیده مردهای لاسی! با همه و هیچکس می دن و می گیرن بی شرف ها ... دست سردم رو صفحه ی شصت و سه مجله و عطر کاغذیش سخت شده, از ورق کناری چشم های چاپلین با اون سیاه دلبر دورشون چشام و غم لرزیده نگاهمو قاب گرفته ان, ...ادامه مطلب

  • یه نوشتنِ لذت بخشِ رنگی :)

  • به نام او 1. خب از کجا شروع کنم!؟ :) اصلا روایت داریم باید در هفته یه روز مخصوصِ وب خوندن و کامنت گذاشتن باشه ... هی خوندن و غرق شدن تو دنیای رنگی رنگی ادم های کاغذی، ادم هایی خوده واقعی ان در عین مجازی بودن! ادم هایی که واسه من و تو می نویسن، واسه سایه شون، مثل هادی جان صداقت ... بعد از نوش جان کردن سنگکِ جان و کره و مربای نارنجیِ هویج و یه ورزشِ ملو، اومدم سر حال و نایس بشینم به خوندنتون و کلی کامنت های گل گلی بذارم :) نوشتن همیشه دغدغه ام بوده و هست و چه لذتی بالاتر از این ... در حال یه جزِ چیل اَوتم و دونه دونه کماتی که می خوان رو این صفحه ی سفید بیانو تو ذهنم طرح می زنم ... چه اقتداری داره این جز! منو یاد اقتدار اقام مارلون انداخت و گادفادر! هووف :) ... عجب ویولنی ... رفتم به انگلستان قدیم، لاندِن ... وسط پیپ های گرون قیمت و پالتوهای زمستونیِ سریال پوارو، خانم مارپل ، موسیو سلفریج و دون تون ابی ... :) جیزس کرایس! ... 2. خب بهتره یکم از شاهکاره دیشبم بگم :))) طی یه حرکت خودجوشِ انقلابی به پیج اصلی اینستام حمله ور شده و تموم چهارصد تا پستِ جان که شامل تموم تکست هام در طی دو سه سال می شد رو یک جا بلعیدم! (پاکیدم!) :))) پست هایی با بیش از دو هزار لایک و کامنت و ده کیلو فالوور:)) الان فهمیدین اخر شجاعتم یا نه؟! :))) بله! ادم اگه بخواد پیشرفت کنه و واقعا از مجازی دور باشه باید بزن, ...ادامه مطلب

  • هوم؟! چرا؟!

  • چند درصد از دنیاتو ادمایی می سازن که خودت ساختیشون!؟ یا به نحوی تو زندگیت جریان دارن؟! ادم های قصه ها ... فیلم ها ... موزیک ها ... بیشتر زندگیت با ادم های واقعی می گذره یا خیالی!؟ چرا؟! یکم برام می نویسی؟! ..., ...ادامه مطلب

  • هزارتوی سولانژ 1

  • دوباره یک بامداد، دوباره من و مرداب کدر اتاقم ... من و کاغذ های کاهی و نوشتن ... چند روزی میشه که نامه ننوشتم و می دونم تو جریان این دو هفته امتحان هم شاید زیاد فرصت نشه ... می خوام مثل یه استراحت بهش نگاه کنم و حتی از امتحانم لذت ببرم ... فقط موزیک بگوشم و کتاب ها رو ورق بزنم و تو خلسه ی خودم به تموم فکر کردنی ها فکر کنم ... امشب کلی درمورد فیلمنامه و نمایشنامه های متفاوت تو نت سرچ کردم و واقعا به وجد اومدم از دریای علمی که هنوز در مقابلش یه قطره ام ... شور و هیجان زیادی دارم واسه بلعیدن تک تک کلمات ... تک تک فیلمنامه ها، نمایشنامه ها، رمان ها، کتاب های شعر ... فیلم، سریال ... نقاشی و کلا هنر! ... واقعا دانم که هیچ ندانم! ... به ایندم فکر می کنم و غرق لذت میشم ... با خودم میگم تو حالا راه دور و درازی در پیش داری ... کلی داستان، کلی قصه منتظر کشف شدن و اتفاق افتادنن ... یه عالمه ماجراهای دوست داشتنی و تکرار نشدنی انتظارتو می کشن ... و واقعا همینطوره ... به خودم امیدواری میدم و میگم بخون و بخون و بخون که برای رسیدن به رویاهات باید سخت تلاش کنی ... هیچی قشنگ تر از این نیست که ادم همیشه تو مسیر باشه ... تو جریان ابی لحظه ... لحظه ای که همش شور و شوق به دست اوردنه ... کشف کردن، اشنایی با یه دنیا غریبه ... من عاشق سارترم ... ژان پل سارتر! فیلسوفی که ارادت بی حد و حصری بهش دارم ... ما وا, ...ادامه مطلب

  • درون ما ز تو یک دم نمی شود خالی! ...

  • همین الان در حال یه ترک یونیک فرانسوی ... تا پلی میشه انگار دارمت ... خاطرات ترمی که گذشت هجوم میارن ... وقته پروازه! فردا بعد از بیست روز می زنم بیرون از این اتاق! طلوع ... خورشیدو می بینم ... دلم شاید یکمی تنگ باشه ... بیشتر خنثام ... از یه طرف به نوشتنت فکر می کنم از یه طرف می گم خب که چی؟! ... بزار با یه پلان یهویی و بداهه شروع کنم ... میام از تو کریدور رد میشم ... یه نگاه به راست کافیه ... در دفترت بسته و غروبی ... شایدم باز باشه ... دیگه هیچ فرقی نمی کنه ... هیچ فرقی! ... بیست روز از هم بی خبر ... دلم خنک شد ... زیادی خوشی زده بود زیر دلت ... فکر می کردی همیشه هستم ... حالا که نیستم احساس خیلی خوبی نسبت به خودم دارم ... دیگه دستم نرفت واست نامه بنویسم ... اصن چی بگم؟! من دیگه احساسی ندارم که بخواد واسه تو بتپه! جیییزس! فقط اینکه یعنی این بیست روزو چطور گذروندی؟! ... , ...ادامه مطلب

  • وقتی اینجا پست نمی ذارم کجا پست می ذارم؟!

  • Insta: watch.me19, ...ادامه مطلب

  • بشنوید مرا ...

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">,بشنوید,مرا ...ادامه مطلب

  • هزارتو/1

  • به نام او فردا امتحان ادبیات دارم ... فقط یک دور خوندم اونم به قصد اشنایی! :) اصلا حال ندارم لای کتابو باز کنم و بخونم ... حتی حال نگاه کردن هم ندارم ... یکم دیگه به تخت عزیزم پناه می برم و هنزفیری ها رو می ذارم توی گوشم و میرم به دنیای رویا و خیال ... عصر یه ارام بخش خوردم که مثل دیشب شش صبح نخواب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها