سریال Startup :)

ساخت وبلاگ

دو سه قسمت پایانی فصل اول سریال startup رو دیدم امروز ... دقیقا از ظهر تا الان ... فصل دو رو هم استارت زدم ولی دیدم دیگه زیادم شده و بهتره به باقی کارهام برسم، و اینکه من کلا دوست دارم هر چیزی رو مخصوصا که کتاب یا فیلم باشه، ذره ذره تجربه کنم و عمیقا توش غرق بشم و تجزیه تحلیلش کنم :) ... این دو قسمت اخرعجب صحنه های تکون دهنده ی دراماتیکی داشت ... اونجا که فیل راسک (مارتینِ جااان) رفت لب تختش نشست در بطر کوچک قرص ها رو باز کرد و همه رو با ارامش همراه مشروب بلعید و  با رنج عمیق روحی دراز کشید تا مرگش فرا برسه خیلی تکونم داد ... قشنگ یخ کردم! ترس و تا اخر راه رفتن و بن بستو دیدم ... حسش کردم، جوری که انگار خودم مرتکب تموم اون انتخاب ها شدم، درست یا غلط ... ادمی که بد نیست اما می خواست بدی رو تجربه کنه و دستش به قتل الوده شد و در نهایت عذاب وجدان و داستان پشت داستان، همون جریان انتخابه که باید بهاشو بپردازی ... خیلی کرکترش نایس پرداخت شده حال می کنم ... با کت شلوار قشنگ و کلت کمری و آرم مخصوص اف بی آی اروم توی تخت دراز کشیده و منتظر ریلیز شدن قرص ها، که بلافاصله گوشیش زنگ می خوره ... تصمیم می گیره جواب نده اما صدا تو سرش می پیچه و تشویش درونی و کلنجار نمی ذارن به حال خودش باشه ... در نهایت با گفتن لحن عاصیِ جیزس کرایس! گوشی رو جواب میده و دو دقیقه بعد ... انگار که قراره کلی ماجرای دیگه باهاش رقم بخوره ... و صحنه ای که یه ادم مجهول لعنتی یه تیر تو مغز خواهرِ تازه عروسِ ایزی شلیک کرد، کاملا خشک شدم! هنگ کردم ... فک کن فردای عروسیت تو اشپزخونه ای، در حال گپ زدن با خانواده و کلی خنده و فکر اینکه ماه عسل کجا باشه، اونوقت یه روانی فقط منتظره هر لحظه بیای تو نشون دوربین اسلحه ی بی رحمش و بنگ! ... البته که هدف خوده ایزی بود نه خواهرش اما خب ... پلات سامری این سریال لامصبو می دوستم ... :)

در مجاورت عشق...
ما را در سایت در مجاورت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msolangeg بازدید : 215 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 0:08