امروز نشستم دو فصل تاریخ فلسفه ی دنیای سوفی رو خوندم و الان سو نایسم! کی باورش میشه بعد مدت هااا یکی دو روز دیگه دنیای سوفیِ ششصد صفحه ای رو تموم می کنم؟! :)) من همیشه عادت دارم چند تا کتاب تو زمینه های مختلف بخونم و خوب طبیعتا تموم شدن کتاب ها خیلی سریع اتفاق نمی افته ... کلا ادمی ام که طعم کتابو واژه به واژه می چشم! :) و ازینا نیستم که روزی یه کتاب می خونن و اخرشم هیچ! ... نزدیک های ساعت هفت بود که شروع کردم یه اقیانوسی از تکست های شاندلی و ایده های نویسندگی ویرایش نشده و ثبت نشده رو از تو نت های گوشی و تلگرام به ایمیلم انتقال دادم که دو ساعت وقتمو گرفت و میگرنم عود کرد لامصب از بس به صفحه و نور سفید گوشی خیره شدم و حالت نشستنم ناراحت بود ... الان دارم همون ترک دیشبیِ استیون و یکی از ترک های نایسِ اولافورو با صدای خیلی ملو گوش می دم ... پا به پای هم، دیشب، تا چهار و پنچ صبح ترکوندیم ... دارم به سارتر و فلسفه اش فکر می کنم، به اگزیستانسیالیسم و اینکه محکومم به ازادی ... همینطور که خودش گفته این شاید نفرینی باشه در حق ادم ولی من عاشق این ازادی ام ... یعنی زندگی پوچ و بی معناست و باید معنا و مفهومی داشته باشه و این منم که این معنا رو تو زندگیم خلق می کنم! و هر حرکت، انتخاب خودمه و در قبالش مسئولم! من مسئول تموم گل هامم! :) من مسئول تمام حرکت های انجام شده یا نشده ام ... تموم راه های رفته و نرفته ... من مسئول موری ام و موری مسئول حسی که تو وجودم برانگیخت؟! ... یعنی الان در چه حاله؟! امروزشو چطور گذرونده؟! ...
برچسب : نویسنده : msolangeg بازدید : 271